سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غریب آشنا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بی کسی

    نظر

اوکه رفته اینچنین با قطار بی کسی

 با خودش همیشه داشت کوله باربی کسی

در خیال مبهمش یک نفر همیشـــه بود

 یک همیشگی ترین از تبار بی کسی

رنگ زندگی نداشت باغ آبی دلش 

 شد خزان بهار او در بهار بی کسی

بعد از او ولی نشست گرد غربتی دگر

روی سنگ تیره و بر مزار بی کسی

او که رفته است ولی این غزل همیشه ماند

تا ابد به جای او در حصار بی کسی